متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت پنجاه و یکم :
تمام مدتی که آرزو اطراف فاطمه میپلکید، اضطراب داشتم. دخترهی خُل موهایش را تماماً آبی کرده بود و حتی از قبل هم بیریختتر شده بود. نمیفهمیدم چرا احمد کوتاه نمیآمد. به نظر من آرزو بیمار بود، خودم هم میدانستم که حق نداشتم از دانشم برای قضاوت اطرافی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
متاسفانه به خاطر کندی سرعت اینترنت، پارت به صورت کامل بارگذاری نشد. لطفا پارت را مجدد بارگذاری کنید
بارگذاری مجدد پارتبا تشکر از صبر و شکیبایی شما
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
خوشحالم خوشت اومده
فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من که😍😍🤩🤩 دلیلش احتمالاً برمیگرده به یه عقده تو کودکیش. عروسک خانوم کوچولو رو یادته که شادی چندین بار بهش اشاره کرد؟
۹ ماه پیشساناز
00مرسی از شما که با صبر و حوصله جواب مارو میدی😂👍 اره عروسکم هست ولی شاید دلیل بزگتری هم پشتش باشه نمیدونم🤷 ♀️👍 عالی هستی در نوشتن ممنونیم بابت رمان خوبت
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من کههه😍😍😍 وظیفمه. اوهوم، شاید ولی چی؟ خیلی عجیبه این دختر🤔🤔 مرسی عزیزدلم😍😍😍🤩🤩🤩😘😘😘
۹ ماه پیشنری
00وایییی مقتول ها موطلایی و لاک مشکی بودن فاطمه هم موهاش طلاییه هم یادمه یه بار سعید بهش گفت لاک مشکی خیلی بهت میاد پس فاطمه رو هم قراره همین قاتله بکشه که سعید بعدا میره پیش شادی تا قاتل رو پیدا کنه
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آرهههه😭😭😭😭😭😭
۹ ماه پیشآمینا
00مرسی عزیزم از این همه لطفی که داشتی🥲😙🥰🥰😇وسط حال بد فاطمه موی طلایی چی میگه؟؟؟قاتل هم موطلایی بود که🤔🤔اینکه الان موهای آرزو آبیه یعنی نزدیک به روز مرگ آرزو هستیم چون همش شادی میگفت دختر مو آبی.
۹ ماه پیشاسرا
00وای این منم 😁🤩مبارکت باشه آمیناخانم
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من😍😍😍😍😘😘😘😘 قاتل مو طلایی نبود که... مقتولها مو طلایی بودن😟😟 و لاک مشکی😱😱 بعله😔😔
۹ ماه پیشآمینا
00آره مقتول ها مو طلایی بودن.من گیج میزنم دیگه شما ببخش😅😅
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
فدای سرت قربونت برم🩷🩷🩷🩵🩵🩵🩵😍😍😍
۹ ماه پیشلانا
00موافقم بات ولی فک میکنم ارزو زندس ولی مرده س کاش زودتر روشم شه مغزم داغ کرده ارور میده😭🗿
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
الهی بگردم😂 خوش اومدی به متهم عزیزدلم🤩🤩😘😘. حدود ۳۰ پارت دیگه بیشتر نمونده، چشم رو هم بذاری، از دستم خلاص شدین😁😁
۹ ماه پیشZarnaz
00فاطمه جونم نگوووو😠😠تو حتی اگه این رمانتم تمام بشه ما منتظر رمان بعدیم پس مثل آزاده جون از الان آماده باش که ما منتظر یه اثر دیگه با قلم قویت هستیم😍💋
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
😁😁😁 اون که صد البته. بعدی به احتمال زیاد تاریخی-عاشقانه باشه و البته رایگان. ولی دو سه هفته باید از خدمتتون مرخص شم جهت تجدید قوا😅 مرسی که کنارمی همیشه عزیزکم😍😍🤩🤩
۹ ماه پیشZarnaz
00آمینا جونم خیلی خوشحال شدم برات❤️مبارکت باشه عزیزم 💃❤️😍چشم بد دور باشه ازش❤️
۹ ماه پیشZarnaz
00سلام سلام خوبم تو خوبی❤️💋منم خیلی دوست دارم ❤️💋چه تیزر خفنی هیچی ازش نفهمیدم 🙈❤️آره چه شک شد دیدی فکر کنم رفت تو نخش که بکشتش🤫🙈آره منم جای سعید بودم همین کار رو میکردم😍👍
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
سلام قربونت برم من🩵🩵🩵🩷🩷🩷 خالق تیزرهای خفنم دیگه🤪🤪🤪
۹ ماه پیشZarnaz
00به به چه مهمونی شد عالییی درجه یک 👍میگم میشه قاتل فاطمه آرزو باشه؟ ولی مطمئنم آرزو قاتل طلایی رو میشناسه که اینطوری نگاه فاطمه کرد اگه خودش نباه یکی که میشناستش😎عالی بود مرسی فاطمه جونم ❤️❤️
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
احتمالاً خودش باشه، حداقل با اطلاعاتی که تا الآن داریم🧐🧐 یعنی جدیجدی فاطمه مرده؟😶😶😵💫😵💫😵😵
۹ ماه پیشمریم گلی
00یعنی فاطمه وبقیه رو آرزو باعث کشته شدنشون شده ؟پس خود آرزو رو کی کشته ،اون موقع شادی کجا بوده ؟که از وجود فاطمه بی خبر بوده مگه نه اینکه از بچگی با آرزو دوست بوده وحالا هم زن داداشش ،ممنونم فاطمه جون
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
بهبه! چهقدر سوال😁😁 بشارت میدم که حدود ۳۰ پارت بیشتر نمونده و به زودی از شرم خلاص میشین🥲😁😁 قربونت🩵🩷
۹ ماه پیشننه سکینه
00اول بگم رمانت حرف نداره و همینجوری ادامه بده هرجی ک شد به نظرم سعید نباید میگفت خودتو از آرزو دور کن خاصیت ما ادما همینه چیزی ک بهمون میگن بده میریم سمتش و فاطمه ام فک نکنم دوری کنه چون فکت ندارع سعی
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من که🤩🤩😍😍😘😘 حق مطلق گفتی. حکایت زمانیه که مینویسن رنگی نشوید. هیچ***نیست که اینو تجربه نکرده باشه منتهی همیشه به رنگی شدن ساده ختم نمیشه متاسفانه😔
۹ ماه پیشزهرا
00به قول یکی از دوستان واقعا آرزو با کلمات و حرفاش هدفهاشو به سوی مرگ میکشونه سعید حق داره که خیلی نگران باشه مثل همیشه عالی ممنونم ♡
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره. کل درون مایهی این رمان یه جملهست: در دنیایی زندگی میکنیم که کلمات بیش از گلولهها آدم کشتهاند😔😔 قربونت عزیزدلم😍😍😍😘😘😘🤩🤩🤩
۹ ماه پیشهانا
00شاید پارت بعد از زبان فاطمه باشه یا سعیدو چیز خور کرده باشن ارزو حتما با دلایلی ادما رو میکشته شاید تون ادما تو گذشته شون یه کاری. کردن میدونم نظرام چرته😭😂 عالی هستی نویسنده
۹ ماه پیشزهرا
00شاید ارزو یه بلایی سرفاطمه اورده
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
تقلب: یه سر به پارت دو بزن😁😁😁
۹ ماه پیشAa
00خسته نباشی عالی بود👏🌹
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت🤩🤩🤩🤩
۹ ماه پیشدلنیا
00پارت بعدی انگار خبرای خفن وغمگینی هست یعنی چی شده که سعید حس میکنه توهمه🤔🤔🤔مغز فندقی من زیاد واسه حل این سوال ها کوچیکه رمان تموم بشه باید دوسه بار دیگه بخونمش
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
یعنی چی شده؟😭😭😭😥😥😥🤔🤔🤔🤔 اختیار داری دلبر😁😁😘😘😘
۹ ماه پیشدلنیا
00ای جونم سعید بدبخت لحظه های خوبی رو بافاطمه داشته معلوم نیست این آرزوی گور ب گور شده باهاش چه غلطی میکنه ولی فاطمه جونم حواسم هست چون هم اسم هستید زیادی واسه فاطمه پارتی میکنی 😂عالی بود خسته نباشی😍
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
نه تو کلید کردی رو این فاطمهی بدبخت🤣🤣🤣 آقا شخصیتش رو از رو خودم ساختم، حالا اگه خیلی خوب و خفنه، خب نویسندهتون گنگش بالاست... چه کنیم دیگه😎😎😎🤪🤪🤪🤪🤪
۹ ماه پیش
ساناز
10حس میکنم دلیل داره واسه قتل هاش شایدم من گیج میزنم شاید همه ی مقتول در گذشته یکاری کردن نویسنده عالی و معاماییه